سوالات بدرد بخور سری اول
 
 
آموزش عاشق شدن
باید بدونی چجوری عاشق شی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید تو جامعه اتفاقات دردناک عجیبی دیدم از قتل تا خودکشی دیدم جونا دارن یه کلاه بزرگ سر خودشون میزارن بنام عشق و هر کسی هم یک روز دچارش میشه دیدم غم و بدبختی مردم از چار چیزه بیکاری ، خانواده ، عشق ، دین دوست دارم همه خوشبخت باشید از خدا کمک بخواهید من سعی میکنم تو این وبلاگ در باره عشق و خونواده مطالبی اموزنده قرار بدم امید وارم استفاده کنید
آخرین مطالب
نويسندگان
چت با من
جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 23:15 ::  نويسنده : بردیا

با سلام. من با مادرم بسیار مشکل دارم یکی از علت شباهت من به پدرم که بدلیل مشکلاتی که با پدرم دارند هر مشکلی هر چند کوچک تشابه من با پدرم میدانند و سرزنشم می کند.البته این موضوع جدید نیست و از کودکی همیشه میگفتند تو شبیه پدر و عمه ات هستی البته برای تمسخر.و من یک برادر دارم که همیشه بیان می کردند شبیه دایی ام هستند که البته از نظر ایشان شخص فوق العاده هستند.که این مسایل با رسیدن من به سن بلوغ بیشتر شد تا اینجا که من از آدمی پر نشاط و شلوغ تبدیل به آدم خجالتی و گوشه گیر شدم حتی با تذکر مسولان مدرسه مادرم اظهار داشت این در این سنین امر طبیعی و مشکلی نیست ولی نمیدانم چرا این همه سال طول کشید.والیدنم هر دو اشخاصی با مقررات خودشان و مطرح کردن هر اعتراضی مفهومی ندارد.پس این گزینه که باهاشون صحبت کنید بذارید کنار.هر چی میگذره صبرم نسبتشون کمتر میشه تا پارسال به مادرم وقتی دعوام یا مسخرم می کرد چیزی نمیگفتم ولی همه ی این مشکلات تو دلم جمع میشد و گاه و بیگاه منفجر میشدم. وقتی حرفی میزنه از قیافم میفهمه ناراحت هستم ولی چه فایده.سکوتم باعث شده بود تبدیل به آدم ضعیف بشم هر چند برخورد با ایشان باعث شده از ضعف و ذلت بیرون بیام ولی دور از ادب و راه حل نیست.تو سی دی ازدواج بیان کرده بودید خود شخص باید رفتار درست داشته باشد و به گونه ای رفتار کند اطراف تحت شعاع قرار بده.حتی وقتی نیست فکر میکنم با او به بهترین شکل رفتار کنم ولی به محض که میاد احساس تنفر و بدی دارم و شاید به این دلیل باشه که هر بار سعی کردم شکست خوردم.و حتی یکبار که واقعا سعی کردم و در برابر تمام رفتار روی خوش نشان دادم بعد از مدتی به من گفت تمام فامیل پدرت با بالا رفتن سنشون اخلاق خوب میشه یعنی من مثل اون ها و با این حرف مثل سطل آب سردی بود روی من.هر خواستگاری که میاد اصرار داره بدون بررسی باهاشون ازدواج کنم چون معتقد با ازدواجم از دست من راحت میشه.بعضی وقتا فکر میکنم چون جوابشن نمیدم نسبت به من گستاخ تر میشن و فکر میکنن حقشون هر جور می خوان رفتار کنن.واقعا چون مادرم حق داره هر جور می خواد رفتار کنه؟؟دوران دانشجویی خوابگاه میموندم تا از دستش راحت باشم ولی حالا که تموم شده نمیدونم چکار کنم. تقریبا شبی نیست که بدون اینکه از دستش گریه کنم بخوابم.واقعا من باید چکار کنم؟

کاری که مادرت کرده است و راهی که مادرت رفته است ، نکن  
مادر شما بواسطه رنج و فشاری که احتمالا از ناحیه شوهر و اقوام وی برده است را چنان در روح و روانش تسری داده است که نگاهش به فرزندانش و روش زندگی کردن و میزان درگیری و آرامشش به همان تاثیرها وابسته است و لذا قادر نیست فرزندانش را بصورت ثمره های زندگی اش ببیند و بجای آن نسبت های خودساخته ای را با آنها در ذهن خود می سازد و چون خیلی دستش به بابا و عمه نمی رسد بجایشان تو را هدف عقده هایش قرار داده است و این خود یک اختلال روحی وروانی نحسوب می شود. 
تو بجای رنج بردن از بیماری مادر می توانی با این توضیحی که دادم ، مادر را گرفتار رنجوری ببینی که قادر نیست از فشارهایی که تجربه کرده است پا بیرون بگذارد و زندگی و بهره خودش را از فرزندانش در همان گودال روحی رها کرده است . 

این است که می گویم مراقب باش تو مثل مادرت نشوی
برایش توضیح بده که من از رفتارهای عمه و دیگرانی که به تورنجی وارد کرده اند رنجورم و از اینکه تومرا در ردیف آنها ببینی وبه خودم به عنوان فرزندت توجهی نداری شاکی ام . تا وی شاید به قسمتی از ریشه اختلالش وارد شود 
اگر هم قانعش کنی که ما این حرفها را به وی بزنیم ، به درمانش هم کمک کرده ای
 


سلام آقای دکتر.خدا قوت.من حدود 5ماه که عروسی کردم همسرم رو هم خیلی دوست دارم اونم همینطور .در ضمن من شمالیم و همسرم مشهدی و ما در حال حاضر مشهد زندگی میکنیم.دو تا سوال داشتم یکی اینکه بعضی شبها که من میرم بخوابم او به بهانه اینکه خوابم نمیبره پای ماهواره میشینه و فکر میکنم شبکه های مبتذل و نگاه می کنه البته من تا الان اونو در حین دیدن ندیدم ولی یجورایی مطمئنم هر چیم از اتاق صداش میکنم که بیا بخواب گوش نمیده و من هم از فکرو خیال خوابم نمی بره و همین امر باعث دعوامون میشهمی خواستم بدونم من باید تو این مواقع چه عکس العملی از خودم نشون بدم شاید خیلی هم خوابم بیاد ولی این فکر که اون بیداره و داره این کارو میکنه نمیزاره بخوابم.لطفا کمکم کنید؟؟؟سوال بعدیم اینه که اکثرا تو دعواهامون شوهرم الفاظ زشت بکار میبره و من خیلی ناراحت میشمو فقط میتونم قهر کنم چه کنم که این کارشو ترک کنه؟ 

بجای مجادله و بحث با ایشان که موجب رنجش و بدرفتاری و بددهنی وی می شود ، به بیان رنج و فشاری که دارید بپردازید و از هر شکایتی از وی پرهیز کنید
فقط برایش توضیح دهید که چطور تا صبح روح و روانتان درگیر است و چقدر فشار روحی دارید
در بیان حرف هایتان از هر ایراد و شکایتی اجتناب کنید و هیچ حکمی صادر نکنید


مرجان س: باسلام
من 8ماهه ازدواج کردم وهمسرم خیلی بهم محبت میکنه ومنم همینطور.ولی خیلی به رسوم پایبند نیستند,من با این قضیه خیلی مشکل ندارم و قبول کردم ولی مادرم دائم ایراد میگیره ومیگه چون تو زیاد میری خونه پدرشوهرت برات ارزش قائل نیستن ومارودراین زمینه بادیگران مقایسه میکنه!من تمام سعیمو میکنم که ضمن احترام بهش ازهمسرم دفاع کنم ولی گاهی روی برخوردم با همسرم تاثیر میذاره نمی دونم باید چکارکنم!گاهی میگم شاید مادرم راست میگه!
لطفاراهنماییم کنید
باتشکر

مادر شما شدیدا اشتباه می کند و وسوسه های مسمومی دارد
در ارتباط عاطفی و جنسی با همسرت گرم و پرشور باش


ابوالفضل : با سلام و خسته نباشید
من خیلی دوست دارم ازدواج کنم ویکی رو هم خیلی دوست دارم اما چون کار ندارم خانواده طرف مقابل میگه حتما باید یک کاری داشته باشم. من الان واقعا تحت فشار هستم نه کار دارم نه پول، الان هم دانشجوی مقطع ارشد مدیریت ورزشی در دانشگاه مازندران هستم و تمام خرج و مخارجم رو هم پدرم میده،الان هم بدجوری توفشار هستم.
من جوان هستم و همانطور که میدونید پسر جوان هیجان و انرژی زیادی داره و باید یه جورایی انرژی و هیجانش رو تخلیه کنه
من خیلی دارم خود ارضایی میکنم و هرچی دعا میکنم و تلاش میکنم نمی تونم این عمل زشت و گناه کبیره رو ترک کنم، تورو خدا کمکم کنید و راهنماییم کنید که چیکار کنم؟

مجددا به خواستگاری بروید و به خانواده دختر بگویید به سفارش دکتر حبشی مشاور اقدام کرده ام و ایشان گفته اند اگر خانواده دختر بواسطه نداشتن شغل و درآمد مخالفت کردند با من صحبت کنند 
09155011764


حمید ش: باسلام
اقای دکتر من حدود یک سال است که ازدواج کردم و از زودانزالی رنج می برم به طوری که کمتر از 1 دقیقه طول میکشد و این عمل طوری شده که خانمم هیج وقت با من به انزال نمیرسه تا حدی که این امر باعث جدایی ما پیش رفته خواهش میکنم نجاتم بدید متشکرم

در تشخیص جنسیت خودتان دقت کنید ( جنس خودتان را زن ثبت کرده بودید !! ) 

مسئله شما در میان آقایان ویژگی شایعی ست که احتیاج به مدیریت صحیح آن دارد 

بیشتر از نوددرصد اختلال زودانزالی مربوط به عوامل روانی ست و عمده ترین عامل روانی در این مشکل ، " ترس از انزال زودرس " است 

هرقدر شما در حین رفتارهای جنسی با همسرتان دغدغه انزال را داشته باشید به تحریک پروستات و انجام زودانزالی منجر می شود

برای درمان این مشکل رفتاری روانی لازم است در چندشب متوالی به بستر جنسی با همسر بروید و بدون تمرکز و قصد در نگهداری انزالتان فقط به رفتار جنسی بپردازید و اجازه بدهید انزال هروقت که آمد بیاید ولو اگر در اولین لحظه تماس با همسر بود . و بجای رنج بردن از انزال قرار فرداشب را بگذارید . 

مطمئن باشید در شبهای 4 و 5 به بعد ذهن شما از تمرکز بر انزال دور شده و براحتی نعوظ تان طولانی می شود  

آقای دکتر چی نوشته 


یوسف زهرا : سلام دکتر
بارها ازتون سوال پرسیدم و بارها شما به من افرین گفتید به دلایل مختلف
دکتر من ادمیم که با مامانم مشکل بسیار داشتم و همیشه دعوا میکردم و گاهی خیلی میرنجوندمش اما الان 2 سالی میشه که که دیگه با تمام رنجها مامانم تحمل کردم و حتی اگر درصدی هم مقصر نبودم اما از ایشون عذر خواهی کردم و هم مامانم و هم بابام به اندازه ای از من راضی بودند که گاهی گریه میکنند اینها رو بهتون گفتم دکتر راستش اگر هر کسی جای من بود با این اذیتهایی که کشیده حتما به راههای خلاف کشیده میشد اینم بگم مامانم خودشم میدونه مقصر بوده اما دیگه چه فایده...اخلاقش نمیتونه کنار بذاره دکتر من دوستهایی که داشتم همشون اهل دوست پسر بودند با اینکه حسابی تو خونه محبت میدیدنداما من با تمام شرایطم به این راهها نرفتم چند بار هم به اسرار دوستام با چند تا پسر قرار گذاشتم اماسر قرار ترفتم چون میدونستم بین خدای خودم و این کارها باید یکیشون انتخاب کنم
دکتر من خونواده ای دارم که ظاهرا حسابی مذهبیا اما باطنشون... اگه تو عروسی بخاهند اهنگ پخش کنند از پدرم اجازه میگیرند امامن خندم میگیره چون پدرم حتی خمسش نمیده ایمان تو نماز خوندن میدونه با اینکه ظاهرا 1 بسیجی مخلص اما اگه جنگ بشه میدونم حتی شاید فرار کنه اینا و خیلی مسایل دیگه در جایی که همه سر حاج اکبر قسم میخورند اما دکتر من اینطوری نیستم نمازم همیشه اول وقت حتی خیلی روزها که دقت میکنم گناهی انجام نمیدم و حتی 1 مقداری پول هم که دارم دنبالشم تا خمسش بدم دکتر افکار منو خیلی اوقات خونوادم مسخره میکنند این که واسه شهدا نذر میکنم این که به خیلی چیزها اعتقاد دارم دکتر خونواده من نذر میکنند تا حاجتشون براورده بشه اما من نذر میکنم واسه ظهور امام زمان دکتر من بعضی جاها رفتم که اصلا حجاب معنی نداشته و تو این وضعیت حتی مامانم حداقل چادرش گذاشته کنار اما من چادرم در نیاوردم گر چه همه مسخرم کردند اما من دلم شاد بوده چون خدا ازم راضی بوده تمام اینها رو گفتم تا این بگم
راستش دکتر من 1 ما ه پیش 1خواستگار داشتم که همونی بود که من میخواستم دکتر نمیدونید چقدر عاشقش شدم تمام افکارمون انگار اصلا مال هم بودیم دکتر هر چی ازش بگم کم گفتم اما دکتر بعد چند جلسه رفتنذ و دیگه نیومدند دکتر سوال من این که من با تمام شرایط مشکلاتم دنبال رضایت خداوند بودم اماچرا خدا با من این کار کرد چرا اگه نمیخواست بشه چرا این بندش به من نشون داد و دیگه بهم نداد دکتر 2ماه همش گریه میکنم دییوونه شدم نمیتونم درس بخونم اما ناشکری نمیکنم من همیشه عاشق خدام اما ااز نظ ر روحی........

دختر مومنه و خویشتنداری مثل شما باید بداند که در بندگی آزمون های مختلفی وجود دارد که یک فرد با ایمان در صدد حفظ باور و اعتقاد خود در همان شرایط دشوار است 

مثل همین احسان بوالدینی که تو داری درحالیکه ممکن است رفتارهای آنها نسبت به تو آزار هم باشد 

عزیزم ! 
الزاما تشخیص تو بر خوب بودن یک فرد دلیل کاملی بر مناسب بودنش نیست. تو که عالم به غیب نیستی چه بسا آن آقایی که تو او را عالی و کامل حساب می کردی یکی از بدترین و شرورترین همسران در بیاید 
قرآن می گوید چه بسا چیزهایی که شما به آنها میل و اصرار فراوان دارید ولی برایتان در آن خیری نیست 

گلم ! تو نازنین احتیاج داری به قوت ایمان قلبی ات از منظر فکری و استدلالی اقدام کنی 
من برای این توصیه کتابهای مرحوم آیت الله صفایی حائری را برایت مناسب می دانم . بویژه کتاب صراط و نامه های بلوغ ایشان را. 

ملتمس دعای قلب عفیف و خویشتندارت هستم

اگه میدونستیم کیه از فردا اینقدر سرش شلوغ می شد که برای خاستگاری باید وقت قبلی میگرفیم

خدا از این دخترا نصیب ما هم کنه امین یا رب العامین


سلام اقای دکتر.حسته نباشید.من یه سوال داشتم.یکی از دوستان صمیمی من بسرخاله ای داشت که به شدت او را دوست داشت و حدود یک سال بیش به خواستگاری او امد ولی بدر دوستم با این ازدواج به دلیل اینکه باید بعد از ازدواج به تهران میرفتند مخالفت کرد. این اقا بسر دوبار مرا با برستو دیده بود و حالا که یک سال است برستو با مرد دیگری ازدواج کرده این اقا اصرار دارد که به خواستگاری من بیاید ولی من با بی محلی تمام او را از خود میرانم.او دلیل اصلی ازدواج با من را باکی و مذهبی بودن من میداند.به من بگویید ایا بی محلی کردن من کار درستیست؟

اگر نظر شما نسبت به این درخواست قطعا منفی ست ، لازم است کامل و فوری تمام راههای تماس ایشان را قطع کنید
اما اگر مایل به بررسی ایشان هستید ، فقط از طریق اقدام ایشان از مسیر سالم و مطمئن خانواده اقدام شده از طریق آن بررسی شودو خودتان از ارتباط بشدت پرهیز کنید


ف رضایی: با سلام خدمت شما
من آدمی هستم که یک تصمیمی رو میگیرم و تا حدودی هم بهش عمل میکنم ولی کافی یک نفر منو مسخره کن یا از هدف من ایراد بگیر اون وقت که که از هدفم دست میکشم یا هم مثل سابق جدی دنبالش نمیکنم
از این که بقیه منو باور ندارن خسته شدم
از این که همیشه میگن تو نمی تونی خسته شدم
خواهشمندم راهنماییم کنیید با تشکر

یکی از لوازم حتمی برای مدیریت ، تنظیم روابط با دیگران است 

اگر دیگران جایگاه تعیین کنندگی و ارزشگذاری برای فرد پیدا کردند و مبنا و دلیل رفتارش شدند ، پیداست اسیر دیگران است ، نه مرتبط با دیگران 

آیا اگر شما از رفتاردیگران ایراد بگیرید، رفتارشان را عوض می کنند؟! اگر پاسخ منفی ست که منفی ست ، پس چرا شما این اجازه را به دیگران میدهید؟!!


 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آخرین مطالب
پیوند ها


 
 
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است